سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هدیه خدا

دختر با نازبه خدا گفت

چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری خود را برای همگان زیبانکنم؟؟؟

خدا گفت:زیبای من! تو را فقط برای خودم آفریدم

دخترک،پشت چشمی نازک کرد و گفت:خدا که بخل نمی ورزد،بگذار آزاد باشم

*خدا چادر را به دخترک هدیه داد*

دخترک با بغض گفت:با این؟اینطور که محدودترم.

اصلا می خواهی زندانی ام کنی؟یعنی اسیر این چادر مشکی شوم ؟؟؟؟

.خدا قاطع جواب داد:بدون چادر،اسیر نگاه های آلوده خواهی شد...

هر چیز قیمتی را که در دسترس همه نمی گذارند.تو جواهری

دخترک با غم گفت:آخر...آخر،آنوقت دیگر کسی مرا دوست نخواهد داشت.

نه نگاهی به سمت من خواهد آمد و نه کسی به من توجه میکند

خدا عاشقانه جواب داد:من خریدار توام

!منم که زود راضی می شوم و نامم سریع الرضاست

آدمیانند و هزاران نوع سلیقه.هرطور که بپوشی و بیارایی،

باز هم از تو راضی نمی شوند.

اصلا مگر تو فقیر نگاه مردمی؟

آن نگاه ها مصدومت میکند

دخترک آرزویش را به خدا گفته بود

و می خواست چونان فرشته ای محبوب جلوه کند

او حالا فقط مال خدا بود




ادامه مطلب

[ دوشنبه 91/12/7 ] [ 6:59 عصر ] [ زهرا بانو ]